جدول جو
جدول جو

معنی چهل تخم - جستجوی لغت در جدول جو

چهل تخم(چِ هَِ تُ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم در دوهزارگزی شمال باختری بم و 4 هزارگزی شمال شوسۀ کرمان به بم واقع است، 470 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و خرماست اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارتخم
تصویر چهارتخم
جوشاندۀ دارویی مرکب از بارهنگ، بهدانه، سپستان و قدومه که برای تسکین سرفه و درد سینه مفید است
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ تُ)
چهارگونه تخم و دانه. رجوع به چهارتخمه شود
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ دِ رَ)
نام وزنه ای است. (ناظم الاطباء). اوقیه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کوه چهل پخت، نام کوهی بنواحی شمال شرقی در مغرب جاجرم است
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ تَهْ)
جبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ تَ)
چهل نفری که با موسی به کوه طور رفتند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ تُ)
دهی است از دهستان پشت رود بخش فهرج شهرستان بم. در 25هزارگزی باختر فهرج و 2هزارگزی شوسۀ بم به زاهدان واقع است، 465 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، خرما و حنا است. شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مخلوط دانه های قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان است که جوشانده آنها بمناسبت داشتن لعاب فراوان بعنوان ملین و نرم کننده سینه و خلط آور در امراض ریه مصرف میشده چار تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهارتخم
تصویر چهارتخم
((~. تُ))
چهارتخمه، چارتخم، مخلوط دانه های قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان است که جوشانده آن ها به دلیل داشتن لعاب فراوان به عنوان ملین و نرم کننده سینه و خلط آور در امراض ریه مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
نوعی ناسزا که به معنی حرام زاده است
فرهنگ گویش مازندرانی